|
|
×یه خاطره خیلی مهم داشتم بایدمیگفتم که خیلی به دردآیندتون میخوره؛حتما بخونین × ×ضرر نداره و مفید هم هست پس لطفا همتون بخونید...به دردتون میخوره!× من که پنجم دبستان بودم میشه چار سال پیش خب بیخیال داشتم میگفتم؛پنجم دبستان که بودم مدرسمون بالا شهره بروجرد بود تو خیابون تختی هیچی دیگه خیابون تختی هم که ینی محل تردد عابران خوشگل اعم از دختر و پسر...من و دوستم جلو در مدرسه منتظر بودیم بیان دنبالمون یه پسری به این دوستمون یه متلکی پروند و رفت...5 دیقه بعدش مامانش که اومد دنبالش بهش گفت چه خبر؟ دختره به مامانش گفت که یه چنین موردی پیش اومده..هیچی دیگه عاقا...دو قدم دور نشده بودن مامانه برگشت برگشت و برگشت یه ذره رفت پایین تر یه ذره دیگه پایین تر...رسید کلانتری...بعد با خودش ماشین پلیس اورد و وایساد شکایت و ازین حرفا... هیچی دیگ عاقا از اون روز به بعد چارتا پلیسه الافه بدبخت از 7 صبح تا 12 و نیم ظهر و تا زمانی که بچه ها میرفتن خونشون وایمیسادن درمدرسه!!
نتیجه اخلاقی:در آینده پلیس نشین!! نظرات شما عزیزان:
خب دیگه شگفتی ساز شدی
آره دیگه احساساتی شدم
پاسخ:به ریختت احساسات نمیخوره
آفرین
![]() ![]() sara
![]() ساعت17:03---29 آذر 1391
آجی حلقه دارین؟؟؟؟
پاسخ:نخیر
ایشالا درس میشـــه..
پاسخ:چی درس میشه؟؟؟!!ب هرروی ایشالا همه چی درس بشه
hgalannn ba EMAD ashtii aya??????ya ghahrin???
پاسخ:نیمه آشتی...نیمه قهر..هنو کامل معلوم نیس..بعد اون اس آخری دیگ نه زنگ زد و نه اس داد برچسبها: |