+یکی از دوستان با بنده تماس گرفتن گفتن تو فلان چت روم دعواشون شده بیاین کمک...

+هیچی دیگ عاقا ما هم به رگ غیرتمون برخورد رفتیم کمک...هم من به اون یارو فحش میدادم

هم اون به من و هم اون به اون....

+عاخرشم منو اخراج کردن و در نتیجه اون دختره که دوستم بود و اون پسره در ته دعواشون باهم اشتی کردن

و باهمدیگه دوست شدن...

+من دستم نمک نداره حالا هی بگید نه!!!هی بگید نه!!!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, ساعت 22:35 نویسنده mahsa pishi |

+عشقم به من میگه من بهت نامردی نکردم یه چیز کوچیک بود تو بزرگش کردی...!!!

+و عشقم دوباره به من میگه من به هیشکی جز تو فکر نکردم...!!!!

 

+و به نظرم  ((عشقم خر گیر اورده نه؟؟!!))...


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, ساعت 21:21 نویسنده mahsa pishi |

+صب به یکی از دوستام اس دادم و در جواب برام لطفا فرستاد

+غروب همون دوستم بهم اس داد و من در جواب برای تلافی براش لطفا فرستادم...

+در ضمن یکی دیگه هم بهم اس دادم بازم عقدم ننشته بود برا اونم لطفا فرستادم...

 

+عاقا من اون موقه دلم پر بود که با عماد قهر بودم..

+الآن که دیگه آشتیم چه فایده داره عاخه!؟!؟!؟!؟


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, ساعت 21:15 نویسنده mahsa pishi |

به یک نفر گفتند: بابات به رحمت ایزدی پیوست!

گفت: رحمت ایزدی دیگه کیه؟!....

گفتند: نه منظورمون اینه که به دیار باقی شتافت ....

گفت: منظورتون را نمیفهمم....!!!

گفتند: یعنی اینکه دار فانی را وداع گفت...

گفت: بازم نفهمیدم !!

گفتند: ای بابا...بابات رخت از این دنیا بست...بازم نفهمید!

آخر سر عصبانی شدند و گفتند:ابله...!!بابای خرت مرد!

گفت : خر ما که بابا نداشت!!!خودش یکی بود...

 

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, ساعت 16:54 نویسنده mahsa pishi |

×یه خاطره خیلی مهم داشتم بایدمیگفتم که خیلی به دردآیندتون میخوره؛حتما بخونین ×

×ضرر نداره و مفید هم هست پس لطفا همتون بخونید...به دردتون میخوره!×

من که پنجم دبستان بودم میشه چار سال پیش خب بیخیال داشتم میگفتم؛پنجم دبستان که بودم

مدرسمون بالا شهره بروجرد بود تو خیابون تختی هیچی دیگه خیابون تختی هم که ینی محل تردد

عابران خوشگل اعم از دختر و پسر...من و دوستم جلو در مدرسه منتظر بودیم بیان دنبالمون

یه پسری به این دوستمون یه متلکی پروند و رفت...5 دیقه بعدش مامانش که اومد دنبالش بهش گفت چه خبر؟

دختره به مامانش گفت که یه چنین موردی پیش اومده..هیچی دیگه عاقا...دو قدم دور نشده بودن مامانه برگشت

برگشت و برگشت یه ذره رفت پایین تر یه ذره دیگه پایین تر...رسید کلانتری...بعد با خودش ماشین پلیس اورد

و وایساد شکایت و ازین حرفا...

هیچی دیگ عاقا از اون روز به بعد چارتا پلیسه الافه بدبخت از 7 صبح تا 12 و نیم ظهر و تا زمانی که بچه ها

میرفتن خونشون وایمیسادن درمدرسه!!

 

نتیجه اخلاقی:در آینده پلیس نشین!!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, ساعت 16:0 نویسنده mahsa pishi |

 

+من یهو خالی شدم!!!پکیدم...

 

+یه جوری شدم،عین ربات...حس خاصی ندارم...

+فقط داره دلمو میزنه...اتفاقا تلخ و شیرین زندگیم...

 

ادامه مطلب رمز داره..رمزو میخای بم بگو...

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
بگو بت بدم رمزو

برچسب‌ها:
<-TagName->
ادامه مطلب
+ تاریخ چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, ساعت 13:45 نویسنده mahsa pishi |

میدونی دلتنگی ینی چی؟؟!!

ینی وقتی صدا ویبره گوشیت تو گوشت میپیچه...به غیر گوشیت...دلت...قلبت...بلرزه!!

امید داشته باشی از طرف اونی باشه که منتظرشی

بعدکه باذوق و شوق گوشیتو آنلاک میکنی

+ببینی از طرف اون نیس!!!

و این ینی اوج داغونی..!!

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, ساعت 12:8 نویسنده mahsa pishi |

+یه سوال ذهن منو درگیر کرده هرکی میاد میخونه جواب نده خیلی بیشوعور و بی فرهنگه...

.

.

.

+عایا من حقم بود اینطور سرم بیاد؟؟!!!

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ چهار شنبه 29 آذر 1391برچسب:, ساعت 12:4 نویسنده mahsa pishi |

عاقا شما یلحظه این پسررو نگا کنین...آدم اصن عاشق هیچیه این پسر نشه..

باید عاشق این تو حس رفتنش بشه...خدااااااااااااااااااااا

انصافا حقم بود اینطوری سرم بیاد؟؟!!خدا حقم نبود...تروقرعان کم عذابم بده...

همه چیزو همه کسو ازم بگیر الا عماد...البته درحال حاضر عمادی نیست!!!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, ساعت 23:7 نویسنده mahsa pishi |

من_ سلام برسون نفیسه جان...ازون سلام مخصوصا...

شمارتو..عکساتو..هرچی ازت ب یادگار دارم حذف میکنم...فقط دیگ شماره ای ازت رو گوشیم نبینم..

بای!

عماد_mahsa eshqamm chi gofti nafise kieee dg

 

+واقعا من شبیه چیم؟؟!!

رو پیشونیم چی نوشته؟؟؟خر؟؟!!!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, ساعت 20:13 نویسنده mahsa pishi |

+آدما وقتی میشکنن....خورد میشن قید خیلی چیزارو میزنن!

+دیگه برگشتی در کار نیست...میخام دوباره بسازمش..غرورمو میگم!!!!!

+تا الآن همه قهرایی که میکردیم...همه بحثایی که را مینداختم سرچیزای الکی بود اما الآن...

بحثش جداس پای یه چیز خیلی کثیف تو رابطمون باز شده...خیانت

+اسمتم یادم رفته!!!خیانت یه چیز خیلی خیلی مخربه...آدمو تو یه لحظه داغون میکنه...

+هم خودتو هم خاطراتی که با اون داشتی...

+از ما که گذشت ولی این بازیا رو سر کسی دیگه در نیار...

+همه اینقد ساده نمیگذرن...بعضیا دهنتو بد جور سرویس میکنن...

+دیگه نه خودت نه عشق دروغیت برام ارزش داره...

+بسلامت!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, ساعت 17:39 نویسنده mahsa pishi |

اینکه آدم خنده و خندیدن یادش بره کار سختی نیس

کافیه فقط یه اتفاق ساده تو زندگیش

یهو داغونش کنه بعد کلن همه چی یادش میره...حتی خودشو!!

 

+اگه دوباره اسمی ازت اوردم...

+اگه دوباره با عشق صدات کردم...

+اگه دوباره شماره ای از من رو گوشیت دیدی...

+اگه دوباره صدامو شنیدی...

+به همین خدا و قرعانی که میپرستیش قسم قید همه چیمو میزنم...اینبار خیلی جدی..قید زندگیمو


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, ساعت 17:11 نویسنده mahsa pishi |

+ازون موقه که خودمو شناختم فهمیدم اسمم چیه...کیم..چیکارم...

عاقا ما هر وخ به این بابامون گفتیم برام فلان چیزو بخر گفت بذا پول بیاد دستم...چشم


ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

+من هنو کامل قانع نشدم...ینی از سه سالگیم به اینور تا العان که شده نزدیکا 15 سالم؛

+بابام پول نیومده دستش...جلل خالق!!!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, ساعت 14:33 نویسنده mahsa pishi |

...

+یه آدمایی هستن که همیشه با حوصله جواب اس ام اساتو میدن...

هروقت ازشون بپرسی چطوری میگن خوبم...

وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا میگرده راهشون رو کج میکنن از یه طرف دیگه میرن

که اون نپره...

همینایی که تو سرما اگه یخ ام بزنن،دستتو ول نمیکنن بزارن تو جیبشون...

آدمایی که از بغل کردن بیشتر آرامش میگیرن تا از....

......اونایی که تو تلفن یهویی ساکت میشن...

اینایی که همیشه میخندن...

اینایی که تو چله زمستون پیشنهاد بستنی خوردن میدن...

همونایین که حاضرن براتون هرکاری بکنن...

+اینا فرشتن...

ترو خدا اگه باهاشون میرید تو رابطه ،اذیتشون نکنین...


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, ساعت 13:35 نویسنده mahsa pishi |

میسپارمت به خدا

خدایی که هیچ وقت نخواست تو را به من بسپارد...

 

 

+شاید ارزش نداشتم مواظبت باشم...

+لابد همینه دیگه...

+اگه این نیست پس چرا هیشوخت صد در صد مال خودم نبودی؟؟؟هوممممممم؟؟


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, ساعت 13:30 نویسنده mahsa pishi |

+دستم که به آب میخوره؛دستام خشک میشه...

+کرم میزنم به دستم بیش از اندازه زیـــــــــاد...عین ماست..دستام سفید میشه بس که زیاد میزنم!!

+عصابم خورد میشه دستامو میمالم شلوارم یه ذره از مقدارش کم بشه...

+بعد میمالم به بلوزم بازم از مقدارش کم بشه...

+بعد با دستمال پاک میکنم که باز هم کمتر بشه...

+بعد دوباره میبینم دستام خیلی چربه میرم با آب میشورمش و دستام :

+دوباره خشک میشه!!!

+و این داستان ادامه دارد...


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, ساعت 11:44 نویسنده mahsa pishi |

یه جا خوندم:

«اگر دختر آفریده نمیشد همه ی عروسک های دنیا یتیم میماندند»

این حرف دروغه من خودم از بچگی با این مسغره بازیا مخالف بودم

تازه از 9 سالگی به اینور هروخ عصابم خورد میشد عروسکامو میبردم سرپشت بودم

آتیششون میزدم...

 

+من تو 6 سالگی فقط بازی میکردم؛اونم فقط یه بازی...خمیر بازی میوردم میچسبوندم دیوار...

+همین!!!بدم میاد ازین لوس بازیا..خاله بازی و خونه سازی و چه میدونم ازین حرفا

+بچه از نظر من (چه دختر چه پسر) نباید لوس بار بیاد...

+وس سلام!!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, ساعت 1:44 نویسنده mahsa pishi |

من یه سال و نیمه درگیر کسیم که هست اما نیست!!!

 

+تا خاستیم یه زندگی نو رو شروع کنیم

بعضیا اومدن شروع نومون رو جوری کردن که دیگه عاقا ما کلن بیخیال شدیم...

+الآنم زندگیمون راکده...عین مرداب...اون لجنای داخلشم روزایی که بیخودی تلف شدن...


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ سه شنبه 28 آذر 1391برچسب:, ساعت 1:32 نویسنده mahsa pishi |

خدایا چند وقته پیدات نیست

نگرانت شدم!!!

 

+بسه اینقد خودتو اون بالا بالا ها قایم کردی...

+میدونم همه این چیزایی که سرم اوردی شوخی بود...نترس به روت نمیارم...

+فقط بیا ببینمت...همین!!!


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاریخ دو شنبه 27 آذر 1391برچسب:, ساعت 23:35 نویسنده mahsa pishi |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد